هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی
***
در غلغله جمعی و تنها شدهای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی
***
آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی
***
چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی
***
آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخشناسی نه طبیبی
فاضل نظری